صیف
نویسه گردانی:
ṢYF
صیف . [ ص َی ْ ی ِ ] (ع اِ) و به تخفیف یا، نیز باران تابستان یا باران بعد ربیع. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سیف الدین باخرزی . [ س َ فُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به باخرزی سیف الدین شود.
آی بیک سیف الدین . [ ب َ س َ فُدْ دی ](اِخ ) از حکام و سلاطین بنگاله (627-631 هَ .ق .).
حاجی سیف الدین خان . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 52 شود.
عباس آباد سیف الدینی . [ ع َب ْ با دِ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان عزیزآباد بخش فهرج شهرستان بم . واقع در 13هزارگزی جنوب باختری فه...