گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ضحاک نویسه گردانی: ḌḤAK ضحاک . [ ض َح ْ حا ] (اِخ ) ابن علوان ۞ . رجوع به ضحاک بیوراسف و ضحاک علونی و آک و بیوراسف شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه واژه معنی ضحاک ضحاک نام شخصیتی در شاهنامه است. او بعد از اینکه پدرش مرداس که پادشاهی عادل و دانا بود را می کشد، خود پادشاه شده و مردم را به فلاکت می رساند. او در تما... ضحاک تلفظ اصلی این نام که پسر مرداس بود { ُض} + حاک = ضُحاک است که به روایتی آنرا ضَحاک نیز گویند. معنی تحت لفظی آن : صحرا+ گرمی دیده / آک و عیب و عار + ن... مار ضحاک مار ضحاک . [ رِ ض َح ْ حا ] (اِخ ) ماری که در شانه ٔ پشت ضحاک پیدا شده بود و همیشه مغز سر آدمی می خورد. (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) زنجی... ابن ضحاک ابن ضحاک . [ اِ ن ُ ض َح ْ حا ] (اِخ ) ابوعلی حسین بن ضحاک ، شاعرمعروف به خلیع. اصلاً ایرانی از مردم خراسان . او مزّاح بوده و بخلوت خلفا راه... حایر ضحاک حایر ضحاک . [ ی ِ ض َح ْ حا ] (اِخ ) نام فرستاده ٔ مأمون به محمدبن جعفر دیباج ، هنگامی که وی در اطراف مدینه خروج کرد. محمدبن حسن قمی گوی... ضحاک بیوراسب ضحاک نسخه خطی شاهنامه: فریدون ضحاک را شکست می دهد. ضَحاک (اوستایی:اَژی دهاکه/AŽI DAHĀKA؛ ارمنی: اَدَهَک/Àdahak)[۱] از پادشاهان اسطورهای ایرانی... عبدالحی بن ضحاک گردیزی تاریخ نگار ایرانی عهد غزنویان که درگردیز بدنیا آمد و پس از سپری کردن مراحل مقدماتی به دربار غزنویان درغزنه پیوست وتاریخ خویش با عنوان زین الاخبار راکه... باستانی ضحاک مغلوب ایرانیان پارسهای پیروزمند این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود