ضریة
نویسه گردانی:
ḌRY
ضریة. [ ض َ ری ی َ ] (اِخ ) گویند زمینی است به نجد میان جدیلة و طخفة که حجاج بصره بدانجا فرودآیند و ذکر آن در ایام و اشعار عرب آمده است . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ذریح . [ ذُ رَ ] (اِخ ) حمیری . محدث است . || نام پسر محمدبن مناذر شاعر. (معجم الادباء، چ مارگلیوث ص 107 س 12 و بعد آن ).
ذریح . [ ذَ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است از عرب .
ذریح . [ ذَ ] (ع اِ) پشته ها. هضاب . مفرد آن ذریحه است .
ذریح . [ ذَ ] (اِخ ) نام گشنی یعنی فحلی معروف است از شتران که اشتران نژاده را بوی نسبت کنند.
ذریح . [ ] رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 7 ص 107 س 12 - 14 شود.
ذریح . [ ذِرْ ری ] (اِخ ) نام بتی بود به نجیر از ناحیه ٔ یمن ، نزدیک حضرموت . (معجم البلدان ).
ام ذریح . [ اُم ْ م ِ ذُ رَ ] (اِخ ) عبدیه . از اصحاب علی بن ابیطالب (ع ) بود. رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 220 شود.