اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضن

نویسه گردانی: ḌN
ضن . [ ض ِن ن ] (ع مص ) ضَنانة. زفت گردیدن و زفتی کردن . (منتهی الارب ). بخیلی کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر) (منتخب اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
جفتک زن . [ ج ُ ت َ زَ ] (نف مرکب ) لگدزن . لگدانداز. ستوری که با هر دو پا از عقب لگد زند. رجوع به لگدانداز شود.
توده زن . [ دِ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان برده سره است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 776 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
تیشه زن . [ ش َ / ش ِ زَ ] (نف مرکب ) معروف . (آنندراج ). نجار : تیشه زن اندر هنر آموختن تخته نسازد ز پی سوختن . میر خسرو (از آنندراج ).رجوع به ...
تفشه زن .[ ت َ ش َ / ش ِ زَ ] (نف مرکب ) طعنه زدن . (آنندراج ). آنکه سرزنشی می کند و طعنه می زند. مفتری : به جنگ دعوی داری و سخت تفشه زنی د...
چامه زن . [ م َ / م ِ زَ ] (نف مرکب ) ساززن . موسیقی دان . آهنگ نواز. نغمه زن . آنکه سرود ونغمه در دستگاه موسیقی ساز کند و بوسیله ٔ یکی از آلات ...
باخه زن . [ خ َ / خ ِ زَ ] (نف مرکب ) باخیزان . هر دوبمعنی درست کننده ٔ دیوار و بنا و خانه . باخسه هم گویند و کسی را که سنگ را بردیف روی دیوا...
بانگ زن . [ زَ ] (نف مرکب ) فریادزننده . بانگ زننده . که بانگ زند. که فریاد کشد. نعره کشنده . آوا دردهنده : بارکش چون گاومیش و حمله بر چون ن...
بخیه زن . [ ب َخ ْ ی َ / ی ِ زَ ] (نف مرکب ) خیاط و بخیه کننده . (آنندراج ). کسی که بخیه می زند و می دوزد. (ناظم الاطباء).
بیره زن . [ رَ / رِ زَ ] (اِمرکب ) چیزیست مانند تابه ، لیکن از گل سازند و بر آن نان پزند. (برهان ). تابه ٔ گلین که بر آن نان پزند. (از جهانگیر...
بیوه زن . [ وَ / وِ زَ ] (اِ مرکب ) زن بیوه و بی شوهر که طُل نیز گویند. (ناظم الاطباء). بیوه . کالم : از خون چشم بیوه زنان لعلش ز اشک یتیم آ...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۲۶ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.