ضن
نویسه گردانی:
ḌN
ضن . [ ض ِن ن ] (ع اِ) دوست خالص . (دهار). خاص و مخصوص . گویند: هو ضِنّی ؛ یعنی او خاص به من است . و فلان ضِنّی من بین اخوانی ؛ یعنی فلان در میان برادران من اختصاص مانندی به من دارد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۲ ثانیه
جلاجل زن . [ ج َ ج ِ زَ ] (نف مرکب ) آنکه عربانه و دایره و دف زند. (آنندراج ).
پینکی زن . [ ن َ زَ ] (نف مرکب ) چرت زن : ریزد ز دهانش آب حیوان گردد هرگاه پینکی زن .باقر کاشی (در تعریف مرغابی . از آنندراج ).
تپاله زن . [ ت َ ل َ/ ل ِ زَ ] (نف مرکب ) تپاله بند. که تپاله را سرشد.
تبیره زن . [ ت َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) طبال و طبل زن . (ناظم الاطباء) : رعد تبیره زن است برق کمندافکن است وقت طرب کردن است ، می خور کت نوش...
خشخاش زن . [ خ َ زَ ] (نف مرکب ) آنکه تیغ به خشخاش می زند برای گرفتن شیره ٔ آن که تریاک است .
دایره زن . [ ی ِ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) که دایره زند. که حلقه بندد. که گرداگرد چیزی درآید. که چنبره زند. || که دایره نوازد. که دورویه ...
دبال زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) طبل زن . (لغت محلی شوشتر). طبال . || مُقارب با زن پیر. (لغت محلی شوشتر). مقاربت کننده با زن پیر. آرمنده با...
دستان زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) دستان زننده . جادو و افسونگر. مکار و حیله باز. (ناظم الاطباء). فریبکار. حیله گر. گربز. || نقال و قصه خوان . || ...
چغانه زن . [ چ َن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ) چغانه زننده . خنیاگر و مطرب .آن کس که در زدن و نواختن چغانه مهارت و استادی دارد. عازِف . (منتهی ال...
جاروب زن . [ زَ ] (نف مرکب ) آنکه کارش جاروب زدن است . جاروب کش . جاروب کننده .