اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضن ء

نویسه گردانی: ḌN ʼ
ضن ء.[ ض َن ْءْ ] (ع مص ) ضَناءة. ضُنوء. بسیاربچه شدن زن و غیر آن . (منتهی الارب ). بسیارفرزند شدن زن . بسیار شدن کودک . (تاج المصادر). || بسیار شدن شتران . || رفتن و پنهان شدن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خش زن . [خ َ زَ ] (نف مرکب ) تریاک زن . (یادداشت بخط مؤلف ).
دف زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) دف زننده . دف کوبنده . نوازنده ٔ دف . آنکه از دف طبق اصول آوا برآورد. دفاف . صناج . (دهار) : یا رب ستدی ملک ز دست...
دم زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) دم زننده . نفس زننده . که نفس بکشد. (یادداشت مؤلف ) : منت نهنگ دم زن دریای مردمی است در مردمی ندارد دریای تو ن...
زن کیش . [ زَ ] (اِ) رجوع به همیشک و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 276 شود.
سخن زن . [ س ُ خ َ زَ ] (نف مرکب ) شاعر. (انجمن آرا) (آنندراج ). کنایه از شاعر و قصه خوان و سخن گزار. (برهان ). || سخن فهم . (برهان ). صاحب فهم ...
سگ زن . [ س َ زَ ] (اِ مرکب )نوعی از تیر باشد که پیکان آن بغایت تیز و باریک باشد. تیر کوچکی است که آن را به عربی کثاب گویند. (رشیدی ). ال...
سنگ زن . [ س َ زَ ] (نف مرکب ) ترازوی کم وزن . (غیاث ) (برهان ). ترازویی که یکسر آن کم وزن باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). پله سبک...
صنج زن . [ ص َزَ ] (نف مرکب ) سنج زننده . آنکه سنج بر هم کوبد. || چنگ زن . نوازنده ٔ چنگ . رجوع به صناج شود.
ضرب زن . [ ض َ زَ ] (نف مرکب ) زننده با ضربت . زخم زننده . || (اِ مرکب ) نوعی توپ . (فرهنگ نظام ). و گوید این لفظ در عالم آرای عباسی نیز آمد...
شق زن . [ ش َ زَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) قطزن . مِقَطّ. مقطة. قلمزن . قلمزنه . (زمخشری ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۶ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.