اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضن ء

نویسه گردانی: ḌN ʼ
ضن ء.[ ض َن ْءْ ] (ع مص ) ضَناءة. ضُنوء. بسیاربچه شدن زن و غیر آن . (منتهی الارب ). بسیارفرزند شدن زن . بسیار شدن کودک . (تاج المصادر). || بسیار شدن شتران . || رفتن و پنهان شدن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
زن برار. ("ب" با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، برادر زن.
زن باره. مردی را گویند که به زن بارگی مشهور است. خانم باز. دُن ژوان.
کسی ک مالی را از دست دیگری بگیرد, برباید (بدزدد) و این عمل ب سرعت انجاک گیرد.
زن ذلیل. (عبارت ا. تحقیر آمیز، ب. طعنه آمیز، پ. عامیانه) به مردی گویند که در روابطش با همسر و یا شریک زندگی اش بسیار زبون است و یا آنکه از دیدگاه دوست...
نوعی انبر دست که در تعمیر بال و بدنه ی هواپیما برای پیوستن موقتی دو صفحه ی فلزی جهت سوراخکاری و یا پرچکاری از آن استفاده می شود (کلیکو پلایرز)
نیم زن . [ زَ ] (ص مرکب ) از زن کمتر : پرستنده را گفت کای نیم زن نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن . فردوسی .مرد تمام آنکه نگفت و بکردو آنکه ...
یلی زن . [ ی َ لی / ی َل ْ لی زَ ] (نف مرکب ) خواننده و سازنده . (ناظم الاطباء). خواننده و سازنده را گویند. (آنندراج ) (برهان ). یللی زن : گشته...
نگاه کنید به روز مادر
نیش زن . [ زَ ] (نف مرکب ) آنکه نیش می زند. (ناظم الاطباء). گزنده : قطربوس ؛ کژدم سخت نیش زن . (منتهی الارب ). || آزاردهنده . درشت و ناهموار :...
نفس زن . [ ن َ ف َ زَ ] (نف مرکب ) کنایه از صاحب دم و جاندار. (آنندراج از فرهنگ زلیخای جامی ). که نفس می زند. که تنفس می کند. که حیات دارد...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۶ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.