طبار
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṬBAR
    
							
    
								
        طبار. [ طُب ْبا ] (ع  اِ) درختی  است  مانا به  درخت  انجیر. (منتهی  الارب ) (آنندراج ). صنفی  از انجیر بزرگ  سرخ  است . (اختیارات  بدیعی ). قسمی  انجیر بزرگ  سرخ فام . نوعی  از انجیرسرخ  بزرگ . (فهرست  مخزن  الادویه ). در برهان  آمده  است :طِبار نوعی  از انجیر است  و آن  سرخ  و بزرگ  میباشد.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        طبار. [ طَ ] (ع  اِ) (بنات ...) بلاها و سختیها. (منتهی  الارب ) (آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بنات طبار. [ ب َ ت ُ طَ ] (ع  اِ مرکب ) بلاها. سختی ها. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (از المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تبار.[ ت َ ] (اِ) دودمان  و خویشاوندان  را گویند. (فرهنگ  جهانگیری ). دودمان  و خویشاوندان  و قرابتان  را گویند.(برهان ). خاندان  و اولاد. (غیاث  اللغ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تبار. [ ت َ رر ] (ع  مص ) یکدیگر را نیکی  کردن : تباروا؛ تفاعلوا من  البر. (اقرب  الموارد). نَبارّوا؛ با هم  برّ کردند. (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تبار. [ ت َ ] (ع  اِ) هلاک . (قطر المحیط) (اقرب  الموارد).و این  اسمی  است  از «تبر» و صاحب  مصباح  گوید: «فعال  بفتح  اکثر از فَعَّل َ آید مانند کلّم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تبار. [ ت َ ] (اِخ ) ابن  عیاض ، یکی  از دو کس  که  عثمان بن  عفان  را بقتل  رساندند. دیگری  «سوران بن  حمران » بود. (قاموس  الاعلام  ترکی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تبارء. [ ت َ رُءْ ] (ع  مص ) از یکدیگر جدا شدن . افتراق . (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شاه تبار. [ ت َ ] (ص  مرکب ) کسی  که  نژاد از شاهان  دارد. کسی  که  نسبت  وی  به  شاهان  پیوندد. شاهزاده  : در پرده ٔ اندیشه  بیارای  عروسی پس  جلوه  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عالی تبار. [ ت َ ] (ص  مرکب ) عالی نسب . آنکه  نسب  عالی  دارد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.