گفتگو درباره واژه گزارش تخلف طبسی نویسه گردانی: ṬBSY طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) محمدبن محمد طبسی و مکنی به ابوجعفر. نزیل جرجان . وی کتاب المجروحین را از ابوحاتم محمدبن حبان بستی روایت کرده است و ابومسعود بحلی ۞ حافظ از وی روایت دارد. (انساب سمعانی برگ 367). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی طبسی طبسی . [ طُ ] (ع اِ) تبسی . قهوه سینی . دوری ِ لعاب دار که روی آن فنجان قهوه گذارند. || نعلبکی . || بشقاب . ج ، طباسی . طبسی طبسی . [ طَ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به طبس که شهری است بین نیشابور و اصفهان و کرمان . (سمعانی ورق 367 ب ). طبسی طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن ابوجعفر طبسی از محدثان متقدم بوده و از محمدبن حبان سماع کرده است . (انساب سمعانی ورق 367 ب ). طبسی طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن سهل بن بحر طبسی فقیه ، مکنی به ابوالحسین . او راست : تصانیفی در لغت . وی از یحیی بن صاعد و ابن حزیمه روایت ... طبسی طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم طبسی تاجر، مکنی به ابونصر نزیل نیشابور. حاکم ابوعبداﷲ حافظ گوید: وی از ابوقریش محمدبن جمعةبن... طبسی طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن سهل طبسی فقیه بارع شافعی ، مکنی به ابوالحسن . از متقدمان و از اصحاب مروزی بوده است . او در نیشابور ... طبسی طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) حسن بن حسین بن حسن بن فضل طبسی ، مکنی به ابوعلی . از محدثان متقدم بوده است و از ابوالحسن علی بن منصوربن عمربن ت... طبسی طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن فیروزان طبسی ، مکنی به ابوعلی مردی فقیه و از محدثان متقدم بوده است . وی از ابوالعباس اصم روایت د... طبسی طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) سهل بن ابراهیم طبسی ، مکنی به ابوالحسین . وی از محدثان متقدم بوده و حسن بن محمد سکونی از او روایت دارد. (از انساب ... طبسی طبسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) شمس الدین طبسی دوبودند یکی اشعار خوب دارد و دیوانش مشهور و دیگری در حیات است انشا و نظم و نثر بی نظیر دارد و این ضع... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود