اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طبعی

نویسه گردانی: ṬBʽY
طبعی . [ طَ ] (ص نسبی ) جبلی . صاحب غیاث اللغات گوید: طبعی منسوب به طبیعت است ، چرا که حرف ثالث اگر با باشد در حالت نسبت حذف کنند، چنانچه مدنی منسوب به مدینه و بهمین حرکات نام فنی از فنون حکمت . و بفتح اول و سکون ثانی نیز آمده ، در این صورت منسوب به طبع باشد. (غیاث اللغات ).ذاتی . فطری . خلقی . گهری . گوهری . نهادی :
بدین فروخته رویان نگه کنم که همی
بفعل طبعی روی زمین فروزانند.

مسعودسعد.


|| آنکه طبیعت پرستد. طبعی مذهب :
تا هست خلاف شیعی و سنی
تا هست وفاق طبعی و دهری .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شوخ طبعی . [ طَ ] (حامص مرکب ) تیزطبعی . بذله گویی .
روح طبعی . [ ح ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح طبیعی . رجوع به روح طبیعی شود.
کریم طبعی . [ ک َ طَ ] (حامص مرکب ) کریم نهادی . (فرهنگ فارسی معین ) : درخواستی تو شعرم این آمدت ز رادی اینت کریم طبعی اینت بزرگواری . منوچهر...
نازک طبعی . [ زُ طَ ] (حامص مرکب ) زودرنجی . بی تحملی : مرا حیائی مناع است و نازک طبعی با آن یار است . (چهار مقاله ). || نازک چری . نازک خور...
حسین طبعی . [ ح ُ س َ ن ِ طَ ] (اِخ ) کمال الدین سیستانی یا سمعانی . شاعر سده ٔ یازدهم هجری است . (ذریعه ج 9 ص 644).
خوش طبعی کردن . [ خوَش ْ/ خُش ْ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مزاح کردن . لاغ کردن .
تبعی . [ ت َ عا ] (ع ص ) بقرة تبعی : ماده گاو گشن خواه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبعی . [ ت َ ب َ ] (ص نسبی ) تابع و جانشین . (ناظم الاطباء). || مقابل اصلی . وجود تبعی . مقابل وجود اصلی .
تبعی . [ ت ُب ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به تبع. (انساب سمعانی ). رجوع به تُبَّع شود.
تبعی . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن سعیدبن ابان بن صالح بن قیس قرشی مولی عثمان بن عفان . سمعانی آرد: وی از مردم همدان است و به بغدا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.