اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طبعی

نویسه گردانی: ṬBʽY
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) سیستانی . یکی از شعرای ایران است و از اهالی سیستان بوده است . از اوست :
زود از برم چنین گله آلود برمخیز
باقی نمانده جز نفسی ، زود برمخیز.

(قاموس الاعلام ترکی ).


نصرآبادی آرد: گویا از اکابر سیستان است .
طبعش خیلی لطف داشته از اقران ملازمان یزدی است .شعرش این است :
از سوز درونم ببرون هم اثری هست
گر راه فغان بسته شود چشم تری هست
چندین بپریشانی این زلف چه نازی
در زلف تو از زلف تو آشفته تری هست
هر خشت ز سرمنزل امید بجائیست
از بس که زمین دل ما زلزله دارد.
خوش است ناله اگر در دل توره یابد
ز هم گشودن درهای آسمان سهل است .
کامرانی دگر چه میباشد
هرچه خواهد دلم مهیا نیست .
زود از دلم چنین گله آلود برمخیز
باقی نمانده جز نفسی زود برمخیز
روزی به مدعای دل من بشب رسان
گو مدعی ز بزم تو خشنود برمخیز.

(تذکره ٔ نصرآبادی ).


رجوع به آتشکده ص 82 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
طبعی . [ طَ ] (ص نسبی ) جبلی . صاحب غیاث اللغات گوید: طبعی منسوب به طبیعت است ، چرا که حرف ثالث اگر با باشد در حالت نسبت حذف کنند، چنانچ...
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است . وی در قرن دهم هجری میزیسته و از دانشمندان عصر خود و تلامذه ٔ ابوالسعود افندی بود. بعدها حیثیت ...
طبعی . [طَ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است . وی در قرن دهم هجری میزیسته و به اشتب زاده شهرت داشته . از اوست :عارضک شوقیله یا قدم سینه م ...
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) اصفهانی . تخلص یکی ازشعرای ایران است ، نامش عبداﷲ وی از اهالی اصفهان بود، در اوایل عبدی و بعد طبعی تخلص میکرد. از اوس...
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) سمنانی . یکی از شعرای ایران و از اهالی سمنان بوده . از اوست :شرح سوز دل که عمری از تو پنهان داشتم گر نگویم دل ،وگر گوی...
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) قزوینی . یکی از شعرای ایران و از اهالی قزوین می باشد. وی از تلامذه ٔ حکیم شفائی اصفهانی بوده است :تنها به دیده می نتو...
طبعی . [ طَ ] (معرب ، اِ) کلیبولی . یکی از شعرای قرن دهم عثمانی است . وی از اهالی کلیبولی بوده و نامش سلیمان است . مدتی به قضاوت اشتغال ...
کج طبعی . [ ک َ طَ ] (حامص مرکب ) عمل کج طبع. بدسلیقگی . زشت پسندی . ستیزندگی .
خام طبعی . [ طَ ] (حامص مرکب ) نادانی . ناآزمودگی . ناپختگی . (ناظم الاطباء). عمل خام طبع : به ارسلان خان شکایت نامه ای نبشت و در این خام طبع...
خوش طبعی . [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ] (حامص مرکب ) مزاح . فکاهت . طیبت . شوخی . مطایبه . مفاکهة. دعابه . مداعبه . لاغ . || خوشدلی . خوشحالی : شعر حسان ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.