طر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṬR
    
							
    
								
        طر. [ طُرر ] (ع  اِ) همه : جأوا طراً؛ آمدند همه . (منتهی  الارب ). جمیع. کلا.همگی . جمیعاً. کافةً. قاطِبة. گِشت . همگان . کلمه ٔ طر در زبان  عرب  جز به  صورت  حال  بصورت  دیگر استعمال  نشده ، یعنی  همیشه  بمعنی  همه  و بصورت  طرّاً آمده  است .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        پاک تر. [ ت َ ] (ص  تفضیلی ) اطهر. منزه تر، نظیف تر. پاکیزه تر. ازکی . اقدس . صافی تر: گردانید او را بپاکی  فاضلتر قریش  از روی  حسب ... و پاکتر قریش ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص  مرکب ) نمدار شدن . (ناظم  الاطباء). مرطوب  شدن . خیس  گشتن  : گذاره  شد از خسروی  جوشنش بخون  تر شد آن  شهریاری  تنش . دق...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تُ ر کسی یا چیزی گشتن یا بودن. به دنبال کسی یا چیزی گشتن. به گویش کازرونی(ع.ش)
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص  مرکب ) مرطوب  و نمدار شدن  : سراپرده  و خیمه ها گشت  ترز سرما کسی  را نبد پای  و پر. فردوسی .چو ابر زلف  تو پیرامن  قمر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر کردن . [ت َ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) خیسانیدن  و سرشتن  چیزی  به  چیزی . (آنندراج ). نم  کردن  و خیساندن  و آب  دادن . (ناظم  الاطباء) :  و سماق  و عدس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تازه تر. [ زَ / زِ ت َ ] (ص  تفضیلی ) خرم تر. نوتر : خیز بت رویا، تا مجلس  زی  سبزه  بریم که  جهان  تازه  شد و ما ز جهان  تازه تریم . منوچهری  (دیوان ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تر هشتن . [ ت َ هَِ ت َ ](مص  مرکب ) خشمناک  شدن  و قهر کردن . (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آهن  تر. [ هََ ن ِ ت َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) آهن  جوهردار. آهن  سبز.