 
        
            طراب 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṬRʼB 
    
							
    
								
        طراب . [ طِ ] (ع  ص ) ابل  طراب ؛ شتران  مایل  به  وطن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        تراب . [ ت َ ] (اِمص ، اِ) ترشح  بود از آب  و روغن  که  اندک اندک  از کوزه  و غیره  پالایش  گیرد و بترابد بیرون . (لغت  فرس  اسدی  چ  اقبال  ص 22). تر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تراب . [ ت ُ ] (ع  اِ) خاک . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ترجمان  جرجانی  ترتیب عادل بن  علی ) (ناظم  الاطباء). بعربی  خاک  را گویند. (برهان ) (جهانگیر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تراب . [ ت ِ ] (ع  اِ) بن  دست  گوسپند. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). منه  حدیث  علی  علیه السلام : لئن  ولیت  بنی امیة لانفضهم  ال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تراب . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  حومه ٔ بخش  مرکزی  شهرستان  شاه آباد (اسلام آباد غرب ) است  که  در دوازده هزارگزی  جنوب  باختری  شاه آباد و یکهز...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تراب . [ ت ُ ] (اِخ ) ابن  عمربن  عبید کاتب  مصری ، مکنی  به  ابوالنعمان . از ابواحمدبن  الناصح  روایت  کند. او در ذی قعده ٔ 427 هَ . ق . بسن  85سالگی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طرعب . [ طَ ع َ ] (ع  ص ) دراز به  درازی  زشت . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). الطویل  القبیح الطول . (اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ترعب . [ ت َ ع َ ] (اِخ ) موضعی  است . (منتهی  الارب ). نام  محلی  است . (مراصد الاطلاع ) (معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ده  تراب . [ دِه ْ ت ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  طیبی  گرمسیری  بخش  کهکیلویه  شهرستان  بهبهان . واقع در 5هزارگزی  جنوب  باختری  لنده  مرکز دهستان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تراب آباد. [ ت ُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  انار است  که در شهرستان  رفسنجان  و هشتادوسه هزارگزی  شمال  باختری  رفسنجان  و چهارهزارگزی  شوسه ٔ رفسنجان  ...