اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلاع

نویسه گردانی: ṬLAʽ
طلاع . [ طِ ] (ع مص ) واقف گردیدن . || طالَعَ بالحال ؛ ظاهر کرد حال را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
طلاع . [ طِ ] (ع اِ) طلاع الشی ٔ؛ پُری چیزی . ج ، طُلْع. و منه حدیث عمر (رض ): لو ان لی طلاع الارض ذهباً لافتدیت به . (منتهی الارب ). پُری چ...
طلاع . [ طَل ْ لا ] (ع ص ) رجل طلاع الثنایا و الانجد؛ مرد نیک آزماینده ٔ کارها. (منتهی الارب ) : انا ابن جلا و طلاع ُالثنایامتی اضع العمامة تعرفو...
تلاع . [ ت ِ ] (ع اِ) آب راهها از بالا سوی نشیب : و لایکون التلاع فی ۞ الصحاری . || ج ِ تلعة. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)....
تلاع . [ ت َل ْ لا] (ع اِ) ابری از غبار. ج ، تلالیع. (دزی ج 1 ص 151).
طلعاء. [ طُ ل َ ] (ع اِ) قی . (منتهی الارب ). قی که از گلو برآید. (مهذب الاسماء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.