طلی
نویسه گردانی:
ṬLY
طلی . [ طَ لا ] (ع اِ) کالبد. (منتهی الارب ). شخص . (منتخب اللغات ). || قطران مالیده . || مرد نیک بیمار. ج ، اطلاء. (منتهی الارب ). مرد سخت بیمار. (منتخب اللغات ). || خواهش نفس . گویند: قضا طلاه ؛ ای هواه . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
اسکلم تلی . [ اِ ک ِ ل ِ ت َ ] (اِ مرکب ) سیاه تلو. این نام را در میاندره به سیاه تلو (سیاتلو) دهند. رجوع به سیاه تلو و جنگل شناسی تألیف کریم ...