اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طم

نویسه گردانی: ṬM
طم . [ طَم م ] (ع مص ) بسیار گردیدن آب . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). طُموم . || پر کردن خنور. (منتهی الارب ). پر کردن ظرف . (منتخب اللغات ). || غالب آمدن . غلبه کردن . (دهار). بسیار شدن چیز بحد فوق شدن و غالب گردیدن . (منتهی الارب ). قوی و افزون شدن چیزی . (زوزنی ). دشوار گشتن . || موی بریدن . (تاج المصادر). بریدن مو. (منتخب اللغات ). بریدن موی را یا گره زدن . (منتهی الارب ). گره زدن و بافتن مو. (منتخب اللغات ). || بر درخت برآمدن مرغ . || سبک شدن . (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). طمیم . || نرم نرم رفتن . نرم نرم دویدن . طمیم . (منتهی الارب ). || بروی زمین رفتن . (منتخب اللغات ). || انباشتن . (تاج المصادر). بسنگ گرفتن چاه . (منتخب اللغات ). چاه انباشتن . (زوزنی ). درانباشتن چاه و برابر کردن . || گُزیدن بعضی از چیز را. (منتهی الارب ). || پیراستن . || بروز چیزی درآمدن . (زوزنی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تم تم . [ ت ُ ت ُ ] (ع اِ) سماق که به فارسی تتم گویند. (منتهی الارب ). سماق . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و به کسر هر دوی فوقانی [ ت...
تم تم . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش روانسر است که در شهرستان سنندج واقع است و 315 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تم زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خاموش شدن و ساکت گشتن ۞ . (ناظم الاطباء).
پرزپیس تم . [ پْرُ / پ ُ رُ زُ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی لارو بعضی حشرات ازنوع اِفِمِر ۞ که ژلی ۞ در 1871 م . آنرا یافته است .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.