اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طم

نویسه گردانی: ṬM
طم . [ طَم م ] (ع مص ) بسیار گردیدن آب . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). طُموم . || پر کردن خنور. (منتهی الارب ). پر کردن ظرف . (منتخب اللغات ). || غالب آمدن . غلبه کردن . (دهار). بسیار شدن چیز بحد فوق شدن و غالب گردیدن . (منتهی الارب ). قوی و افزون شدن چیزی . (زوزنی ). دشوار گشتن . || موی بریدن . (تاج المصادر). بریدن مو. (منتخب اللغات ). بریدن موی را یا گره زدن . (منتهی الارب ). گره زدن و بافتن مو. (منتخب اللغات ). || بر درخت برآمدن مرغ . || سبک شدن . (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). طمیم . || نرم نرم رفتن . نرم نرم دویدن . طمیم . (منتهی الارب ). || بروی زمین رفتن . (منتخب اللغات ). || انباشتن . (تاج المصادر). بسنگ گرفتن چاه . (منتخب اللغات ). چاه انباشتن . (زوزنی ). درانباشتن چاه و برابر کردن . || گُزیدن بعضی از چیز را. (منتهی الارب ). || پیراستن . || بروز چیزی درآمدن . (زوزنی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
طم . [ طِم م ] (ع اِ) آب . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || آنچه بر آب گرد آید یا آب آورد. (منتهی الارب ). گیاهی که بر آب باشد و آب او...
طم و رم . [ طِم ْ م ُرِم م / رِ ] (از ع ، ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آب و خاک . || خشک و تر. || کثیر و قلیل . مال بسیار. (غیاث ): جاء فلان بالطم...
تم . [ت َ ] (اِ) آفتی است که در چشم پیدا می شود مانند پرده و آن را به عربی غشاوه گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ...
تم . [ ت ِ ] (اِ) میوه ٔ درخت سماق . (ناظم الاطباء).
تم . [ ت ُ ] (اِ) نوک آهنین تیر. (ناظم الاطباء).
تم . [ ت َم م ] (ع اِ) پرنده ای است به اندازه ٔ بط با رنگی سپید وگردنی دراز و منقاری سرخ . (از صبح الاعشی ج 2 ص 64).
تم . [ ت َم م / ت ِم م / ت ُم م ] (ع مص ) کامل و تمام گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تمام کردن چیزی را و ا...
تم . [ ت َم م ] (ع اِ) اسم جمع تُمَّة یعنی پاره هایی از موی و مانند آن بکسی دهند تا بدان گلیم خود را درست و تمام سازد. (از منتهی الارب ) ...
تم . [ ت ِم م ] (ع اِ) تبر. || بیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) تمام خلقت . (ناظم الاطباء). || لیلة التم و ...
تم . [ ت ِم م / ت َم م / ت ُم م ](ع ص ) و بکسر فصیح تر است . تمام . یقال : ابی قائلها الا تماً و تمام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آن...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.