اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظرب

نویسه گردانی: ẒRB
ظرب . [ ظَ رِ ] (ع اِ) سنگ برآمده ٔ تیزاطراف یا کوه پست گسترده یا کوه خرد و پشته . ج ، ظِراب . || کوه تیزقُلّه در آسمان که نه وادی دارد و نه شکاف و همه ٔ آن سیاه است . || (اِخ ) برکه ای است میان قرعاء و واقصه درراه مکّة. (معجم البلدان ). || نام اسب رسول اکرم صلوات اﷲ علیه . || نام مردی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ظرب . [ ظُ رُب ب ] (ع ص ) کوتاه بالای درشت و پرگوشت .
ظرب . [ ظَ رَ ] (ع مص ) چفسیدن . التصاق . ملصق شدن . دوسیدن .
ظرب لبن . [ ظَ رِ ب ُ ل ُ ] (اِخ ) موضعی که در آن یکی از جنگهای عرب بوده است . (معجم البلدان ).
ذرب . [ ذَ رَ ] (ع مص ) بذائت لسان . زبان درازی . بدزبانی . ج ، اَذراب . || تیز شدن شمشیر و زبان و امثال آن . || تباه شدن ریش و فراخ گرد...
ذرب . [ ذَ ] (ع اِ) نشگرده ٔ کفشگران . ازمیل اسکاف . شفرة الحذّاء.
ذرب . [ ذَ ] (ع ص ) حدید. تیز.
ذرب . [ ذَ ] (ع مص ) تیز کردن چیزی را.
ذرب . [ ذِ ] (ع اِ) سنگریزه مانندی است که در زیر پوست برگردن آدمی یا ستور پیدا آید. || مرضی از امراض جگر و آن سنگ یعنی حصاة پیدا کردن ...
ذرب . [ ذَ رِ ] (ع ص ) تیز از هر چیزی : سیف ذَرِب ؛ شمشیری تیز، سیف ٌ حدید. لسان ذَرِب ؛ زبان تند و تیز و بد. || مرد بذی ّاللسان ؛ مرد بدزبان ....
ذرب . [ ذِ رَ ] (ع اِ) ج ِ ذِربَة.
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.