اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عادن

نویسه گردانی: ʽADN
عادن . [ دِ ] (ع ص ) ناقه ٔ بر یک جای باشنده از علف . || پیوسته شورگیاه چرنده . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عدن . [ ع َ ] (ع مص ) اقامت کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (قطرالمحیط). || همیشه بودن به جایی . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی ...
عدن . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) جاودان . جاودانی . جنات عدن ای ، اقامة. (ناظم الاطباء).- بهشت عدن ؛ بهشت اقامت . جنات عدن : یکی چون بهشت عدن ، یک...
عدن . [ ع َ دَ ] (ع اِ) گیاهی است . (اقرب الموارد).
عدن . [ ع َ ] (اِخ ) (به عبری نعمت دار) موضع آدم و مقر حوا قبل از سقوط. معلوم نیست که درکجا بوده است لکن دو نهر از نهرهای آن یعنی فرات ...
عدن . [ ع َ دَ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای مشهور عربستان واقع بر ساحل دریای هند از جانب یمن . منطقه ای است که تا حدودی کم آب است ، آب مشرو...
ادن . [ اَ دَن ن ] (ع ص ) کوزپشت (مرد). مرد خمیده . (مؤید الفضلاء). مرد خمیده پشت . (آنندراج ). آنک پشت وی به دو درآمده بود. (تاج المصادر بی...
ادن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ (ایتونای ۞ رومیان است ) شطی است در انگلستان که بخلیج سُلوَی و بحر ایرلند ریزد و از کارلیل تا مصب وی قابل کشتی ...
عِدن. {عَ}. (ا. ع.). عدن یا صفیر به انگلیسی آدنیوم (Adenium) تیره ای از گیاهان گلدار از خانواده آدنیوم، سرده‌ای از گیاهان گلدار و خرزهره‌ایان است. برخ...
عدن ابین . [ ع َ اَب ْ ی َ ] (اِخ ) جزیره ای است به یمن که ابین بدان اقامت گزیده است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عدن لاعه . [ ع َ دَ ن ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است از نزدیک عدن ابین . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.