عاش
نویسه گردانی:
ʽAŠ
عاش . [ ش ِن ْ ] (ع ص ) مرد شبانگاه خورنده ٔ آهنگ کننده . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
آش و لاش شدن . [ ش ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متلاشی شدن . از هم پاشیدن ، چنانکه مردار و جیفه ای . || سخت ریمناک و منبسط گشتن ، چنانکه ریشی .
رماد عش الخطاطیف . [ رَ دِ ع ُش ْ شُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) خاکستر آشیانه ٔ پرستوک . دارویی است . بهترین آن بود که آشیانه در موضعی بود که بسیار...
کاسه ٔ گرمتر از آش . [ س َ / س ِ ی ِ گ َ ت َ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ گرمتر از آش است . این مثل را در جایی گویند که شخصی برای اتمام...
درشکایت از قطع رابطه ی مخاطب با گوینده به کار می رود
به معنی دیگر سایه ات را بر سر ما نمی اندازی