عاشر
نویسه گردانی:
ʽAŠR
عاشر. [ ش ِ ] (ع ص ) ده یک گیرنده . (منتهی الارب )(آنندراج ). || آنکه بر راه گمارند که از اموال بازرگانان صدقه گیرد. (تعریفات ). در شرع عاشر کسی را گویند که امام او را برای گرفتن عشر از تجار مأمور طرق و شوارع کرده تا وجه مأخوذه از آنها را هزینه ٔ امنیت راهها و جاده ها کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || دهم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
محمد عاشر. [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ش ِ ] (اِخ ) احنف بن عثمان . هفدهمین از ملوک بنی نصردر غرناطه (848 - 849 هَ . ق . و نوبت دوم از 850 - 857 هَ . ق ...
اشر. [ اَ ] (ع مص ) نیکو و خوب گردانیدن دندانها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اَشَرَ الاسنان اشراً؛ حزّزها و حدّد اطرافها. (اقرب الموارد). || ش...
اشر. [ اَش َ ] (ع مص ) تکبر کردن و تبختر نمودن . (منتهی الارب ). اَشِرَ اَشَراً؛ بَطِرَ. (اقرب الموارد). پرنشاط شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص ...
اشر. [ اُ ش ُ ] (ع اِ) خوبی دندان و تیزی آنها از روی خلقت باشد یا از روی عمل . ج ، اُشور. (منتهی الارب ). التحزیز الذی فی الاسنان یکون خلقة ...
اشر. [ اُ ش َ ] (ع اِ) مرادف اُشُر است . رجوع به اُشُر شود. || اُشَر منجل ؛ دندانه های داس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
اشر. [ اَ ش ُ ] (ع ص ) متکبر. مغرور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اَشِر.
اشر. [ اَ ش ِ ] (ع ص ) متکبر. مغرور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، اَشِرون . (اقرب الموارد). پرنشاط. قوله تعالی : مَن الکذاب الاشر. (قرآن ...
اشر. [ اَ ] (ع مص ) علامت گذاری . معرفی کردن . شماره گذاری (علامت گذاری بوسیله ٔ حروف یا شماره ها از قسمتی ). ترسیم کردن . نقش کردن (معرفی کر...
اشر. [ ] (اِخ ) بروایتی نام اشیر فرزند یعقوب بوده است . رجوع به اشیر و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 59 شود.