عاطم
نویسه گردانی:
ʽAṬM
عاطم . [ طِ ](ع ص ) هلاک شده . ج ، عُطُم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عتم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
عتم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام اسبی است . (منتهی الارب ).
اتم . [ اَ ت َم م ] (ع ن تف ) تمامتر. کامل تر.- بوجه اتم ّ ؛ بوجه اکمل .
اتم . [ اُ ت ُ ] (ع اِ) زیتون برّی . لغتی است در عُتُم . (منتهی الارب ).
اتم . [ اَ ت َ ] (اِخ ) نام وادیی است . (منتهی الارب ). و صاحب مراصدالاطلاع آرد: الاتم بکسر اوله و ثانیه ؛ اسم واد.
اتم . [ اَ ] (اِخ ) جبل حرّة بنی سلیم و گفته اند پشته ای است از غطفان که بین غطفان و بین مسلخ قرار دارد و آن از منازل حجاج کوفه است و تا...
اتم . [ اَ ت َ] (ع مص ) شکافته شدن دو درز مشک و غیره پس یک درز گردیدن . (منتهی الارب ). واشکافته شدن دوال که در مشک دوخته باشند. || بری...
آتم . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ اَتُم . رجوع به جزء لایتجزی شود.
اطم الاضبط. [ اُ طُ مُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است به یمن که گویند آن را اضبطبن قریع بنا کرد پس از تاراج صنعاء. (از منتهی الارب ). ح...