اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاق

نویسه گردانی: ʽAQ
عاق . [ عاق ق ] (ع ص ) ناخوش دارنده . (منتهی الارب ). || آزاردهنده ٔ پدر و مادر و نافرمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرکش با مادر و پدر. (غیاث اللغات ). ج ، عاقون و عَقَقه و اَعقّه و این نادر است . (از اقرب الموارد) :
فرزند عاق ریش پدر گیرد ابتدا
فحل نبهره دست به مادر برد نخست .

خاقانی .


همان مقامات پیش آمد که آن گازر را از پسر ناخلف و فرزند عاق پیش آمد. (سندبادنامه ص 113).
رنگ کفران و شک و شرک و نفاق
تا ابد باقی بود بر جان عاق .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شخصی (جنس مذکر) که با رفتارهای نابجا باعث خرد شدن اعصاب دیگران می شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گوسفند سفید
یقه سفید ،سفید جامه ،آستین سفید ،پوشش سفید ،غلاف سفید،طبقه ای ازمردم که بالاتر از مردم عادی وعوام از نظر مال ومنال.
آق گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) نام محلی نزدیک شرف خانه ، بساحل دریاچه ٔ ارومیّه .
اغ زدن . [ اُ زَ دَ ] (مص مرکب ) آواز برآمدن از گلو هنگام قی . (یادداشت بخط مؤلف ).
آق مسجد. [ م َ ج ِ ] (اِخ ) مرکز شبه جزیره ٔ قرم (کریمه ) که امروز به نام سیمفروپول مشهور است و در 1164 هَ .ق . دولت روس آنجارا تسخیر کرد و م...
آق دریا. [ دَرْ ] (اِخ ) بحر خزر.
آغ و داغ . [ غ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، آغ و داغ چیزی یا کسی بودن ؛ سخت خواهان و شیفته ٔ او بودن . عاشق غاش کسی یا چیزی ب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.