اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عال

نویسه گردانی: ʽAL
عال . [ عال ل ] (ع ص ) رجل ٌ عال ؛ آنکه شتران او دوباره آب خورده باشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
آل زیاد. [ ل ِ ] (اِخ ) اولاد زیادبن ابیه که معاویةبن ابی سفیان او را بپدر خویش ابوسفیان ملحق ساخت ، و در دواوین و انساب ، او و فرزندانش را ...
آل زیار. [ ل ِ ] (اِخ ) سلسله ای از ملوک و امرای ایرانی نژاد در گرگان ، از سال 316 تا 434 هَ .ق . مؤسس این سلسله مرداویج (مرداویز)بن زیار ک...
آل الیاس . [ ل ِ اِل ْ ] (اِخ ) نام سلسله ای از فرمانروایان کرمان ، و سرسلسله ٔ آنان ابوعلی محمدبن الیاس بن الیسع سمرقندی از ممالیک نصربن اح...
آل امیر. [ ل ِ اَ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ بکش از قبایل ممسنی .
آل بتول . [ ل ِ ب َ ] (اِخ ) آل رسول از اولاد فاطمه علیهاالسلام : آن بحجت چراغ دین رسول وین بنسبت جمال آل بتول .سنائی .
آل آجیل . (اِ مرکب ، از اتباع ) آل و آجیل . آجیل و جز آن . توسعاً، سود. فائده .
آل آشخال . (اِمرکب ، از اتباع ) آل آشغال . خاش و خماش . خرت و پرت .
برگرفته از انگلیسی (LED - light-emitting diode): نوعی از دیود که نور ساطح می کند و آن را دیود نورافشان هم می گویند. در گذشته بیشتر در وسایل الکترونیکی...
آلِ مُحْتاج، سلسله‌ای منسوب به محتاج بن احمد که از ۳۲۱ ق / ۹۳۳ م تا حدود ۳۸۱ ق / ۹۹۱ م زیر نظر و نفوذ سامانیان و مدت کوتاهی نیز به استقلال، در بخشهایی...
آل کثیر. [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) نام قبیله ای بخوزستان مرکب از سه هزار خانوار در غرب و جنوب رود دزفول که در سیاه چادرها منزل دارند و در قریه ٔ قوم...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۵ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.