عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن حسن صیدلانی . منجم معروف . در هندسه و احکام نجوم وحساب و جبر و مقابله بارع بود. از مؤلفات وی : شرح کتاب جبر محمدبن یونس خوارزمی در جمع و تفریق و ضرب و تقسیم است . تاریخ وفاتش به تحقیق معلوم نیست ولی چون ابن ندیم از وی یاد میکند قطعاً قبل از سالهای 377 که هَ . ق . زمان تألیف الفهرست است بوده و از طرفی هم چون شرح کتاب خوارزمی را نموده بعد از سنین 259هَ . ق . است و در این مدت 118 سال میانه ٔ ابن ندیم و خوارزمی حیات داشته و از طرفی دیگر میدانیم که اگربه زمان ابن ندیم نزدیک بود قطعاً سال وفاتش را بدست می آورد پس باید به خوارزمی نزدیکتر باشد از اینرو در آخر مائه ٔ سوم هجری میزیسته است . (از گاهنامه ).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قلعه عبدا. [ ق َ ع َ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کام فیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری اردکا...
قلعه عبدا. [ ق َ ع َ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو شهرستان شاهرود، واقع در 3000گزی جنوب قلعه نو و1000گزی ...
وادی عبدا. [ ی ِ ع َ دِل ْلاه ] (اِخ ) از روستاهای قرطبه است در اندلس . (از الحلل السندسیة ج 1 ص 268، از احسن التقاسیم المقدسی ).
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن جلال الدین . رجوع به قاضی شمس الدین عبداﷲ شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به قاضی منصور، عبداﷲ شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن محمد. رجوع به قاضی ابن ابی الشوارب شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمر. رجوع به قاضی بیضاوی شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد نعمان . رجوع به قاضی ابن حیوان شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابن فرضی . رجوع به ابن فرضی ابوالولید شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) رازی از فضلای ری بود و به قضای آن شهر روزگار میگذرانید. این بیت او راست :دو روز شد که وفا میکند نمیدانم...