عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن سید رای بن عبدالوهاب بن وزیر القیسی معروف به ابن وزیر از امراء مغرب بود. پس از پدر خود ولایت قصر الفتح و حدود غربی آن را یافت لکن ولایتش چندی نپایید و فرنگان به سال 614 هَ . ق . بر وی غالب شدند و او را اسیر کردند. وی با حیله ای خود را رها کرد و به مراکش رفت و بدانجا مناصبی یافت سپس به اشبیلیه شد. محمدبن یوسف بن هود در 627 هَ . ق . او را به مارده به قتل رساند. (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن کعب بن عمروالانصاری . صحابی است . در جنگ بدر شرکت کرد. وی به سال 30 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن لهیعةبن فرعان الحضرمی المصری ، مکنی به ابوعبدالرحمان . رجوع به ابن لهیعة ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زر...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مالک بن نصر. از مردم شنوءة از ازد قحطانیه و جدی جاهلی است . از نسل اوست : ماسخةبن حارث . (از الاعلام زرکل...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مبارک بن واضح المروزی . رجوع به ابن مبارک ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به ابن السید ابومحمد عبداﷲبن محمدبن السید شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر العیاشی معروف به عیاشی مغربی . از افاضل مغرب است . مدتی دراز در مشرق سفر کرد و «رحله ای » ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی شیبة العبسی . حافظ حدیث بود وکتبی در احادیث نوشته است . از جمله : المسند المصنف .وی به سال 235...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی عصرون ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابن ابی عصرون ابوسعید شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن علان ، مکنی به ابواحمد و معروف به ابن ابی علان . قاضی اهواز و معتزلی بود.او را تصانیفی نیک است ....
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن خلف المطری الخزرجی العبادی المدنی معروف به المطری . حافظ حدیث و مورخ بود.او راست : تاریخ...