گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عبس نویسه گردانی: ʽBS عبس . [ ع َ ب َ ] (ع اِمص ) ترشرویی . (غیاث اللغات از لطائف و منتخب ) : گر جان شیرین خواهد از تو سائلی هرگز اندر چهره ٔ شیرین تو ناید عبس . سوزنی .زشت آن زشت است و خوب آن خوب و بس دایم این ضحاک و آن اندر عبس .(مثنوی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی عبس عبس . [ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است ، به فارسی شاپاپک یا سیسنبر و به مصر یرنوف نامند. (منتهی الارب ). رستنی است . فارسی آن سابانک است یا سیسنب... عبس عبس . [ ع َ ] (ع مص ) ترش کردن روی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). عبس عبس . [ ع َ ب َ ] (ع اِ) سرگین و پشک و جز آن خشک شده بر دنب ستور. (منتهی الارب ). بول و سرگین خشک . (غیاث اللغات ). آنچه از بول و سرگین خ... عبس عبس . [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است . (معجم البلدان ). عبس عبس . [ ع َ ] (اِخ ) محله ای است به کوفه وبنی عبس بن بغیض بدانجا منسوب است . (معجم البلدان ). عبس عبس . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن بغیض بن ریث بن غطفان . از عدنان . جد جاهلی است پسران او عبسیون اند و عنترةبن شداد به آن منسوب است . مسکن آنها ا... عبس عبس . [ ع َب َ ] (اِخ ) ابن رفاعةبن الحارث . جدی جاهلی است و عباس بن مرداس السلمی از نسل اوست . (از الاعلام زرکلی ). عبس آباد عبس آباد. [ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه . واقع در 65هزارگزی شمال باختری رشخوار و 20هزارگزی جنوب ... خرجاء عبس خرجاء عبس . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) نام موضعی است بعربستان . حکم خضری درباره ٔ آن گفته است : لو ان الشم من ورقان َ زالت وجدت مودتی بک لاتزول ... آبس آبس . [ ب ِ ] (اِخ ) در شرفنامه مسطور است که نام شهری است . (از فرهنگ شعوری ). و ممکن است تصحیف ابسس (صورتی از افسس ) باشد. ۞ رجوع به ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود