عبسی
نویسه گردانی:
ʽBSY
عبسی . [ ع َ سی ی ] (اِخ ) علی بن افلح ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به جمال الدین . شاعری است ظریف و به بسیاری از شهرها سفر کرد و خلفا و ارباب مناصب را مدح گفت وی به سال 535 هَ . ق . به بغداد درگذشت . در سمت غربی مقابر قربش مدفون است . (ریحانة الادب ج 3 ص 61).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عبسی . [ ع َ سی ی ] (اِخ ) در اصطلاح رجال لقب احمدبن عائذ و اسماعیل بن یحیی و حبیب بن جری و جز آنها است . (ریحانة الادب ج 3 ص 61).
عبسی . [ ع َ سی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عبس بن بغیض بن ریث بن غطفان بن قیس عیلان بن مضربن نزاربن معدبن عدنان . (اللباب ج 2 ص 114).
عبسی . [ ع َ سی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عبس الازد. (اللباب ج 2 ص 114).
عبسی . [ ع َ ی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عبس مراد. (اللباب ج 2 ص 114).
عبسی . [ ع َ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عبس بن غطفان ربعی بن خراش العبسی الکوفی تابعی مشهور است . از عمرو علی (ع ) و بسیاری از صحابه روای...
عبسی . [ ع َ سی ی ] (اِخ ) عبیداﷲبن موسی العبسی از محدثان است . از اسماعیل بن ابی خالد و اعمش روایت کند و بخاری و مردم عراق و غرباء از وی ر...
عبسی . [ ع َ سی ی ] (اِخ ) عنترةبن شدادبن عمروبن قرار یا غترةبن عمروبن شدادبن عمروبن معاویةبن قرار نجدی عبسی . از مردم نجد و از قبیله ٔ بنی...
عبسی . [ ع َ سی ی ] (اِخ ) محمدبن ابی شیبة ابراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی . از پدر خود و اسماعیل بن ابی خالد و اعمش و جز آنان حدیث شنید. ا...
علی عبسی . [ع َ ی ِ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن افلح بن محمد عبسی . مکنی به ابوالقاسم . شاعر بود و خلفا را مدح کرد. او را نوادر بسیاری است . وی از ب...
علی عبسی . [ ع َ ی ِ ع َ ب َ] (اِخ ) ابن حسین بن علی عبسی . مشهور به ابن کوچک وراق . ادیب بود و در مصر تحصیل کرد و ساکن شام و ساحل شد. وی ...