اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عبل

نویسه گردانی: ʽBL
عبل . [ ع َ ب ِ ] (ع ص ) درشت و سطبر و سپید از سنگ و جز آن . (منتهی الارب ). سطبر. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ابل . [ اِ ب ُ ] (از لاتینی ،اِ) ۞ غلیون . اقطی صغیر.
ابل . [ اَ ب ُ ] (اِ) دوائی است که به شیرازی بل شیرین گویند و طراثیث و طرثوث همان است . (برهان ).
ابل . [ ](اِخ ) شهریست به سند از ناحیت بدهه ، آبادان و با نعمت سخت بسیار و اندر وی مسلمانانند. (حدودالعالم ).
ابل . [ ] (عبری ، اِ) اسمی است به معنی چمن که در تورات بر نام قریه ای چند درآمده ، چون ابل بیت معکه ، ابل شظیم ، ابل محوله ، ابل مصرایم...
ابل . [ اِ ب ِ / اِ ] (ع اِ) نامی است جمله اشتران را. (مهذب الاسماء). اشتران بیش از دو. (جمع بی مفرد یا اسم جنس باعتبار وضع نه استعمال ). ج ،...
ابل . [ اَ / اُ ] (ع ص ) تر یا خشک .
ابل . [ اَ ] (ع مص ) خداوند شتران بسیار شدن . || بی نیاز شدن شتران و غیر آن از آب بسبب گیاه تر خوردن . || اباله ، یعنی زه و طوقه ساختن ...
ابل .[ اَ ب َل ل ] (ع ص ) سخت بی شرم . (مهذب الاسماء). بی شرم .بی حیا. شوخ . || سوگندخواره . (مهذب الاسماء). || ستمکار. بغایت ظالم . || فاسق...
آبل الزیت . [ ب ِ لُزْ زَ ] (اِخ ) نام موضعی نزدیک اردن ، و آن را آبل نیز گویند.
ابل شظیم . [ ] (اِخ ) (چمن سبط) دردشت موآب در طرف شرقی اردن نزدیک کوه فغور و آن آخرین جائی است مخیم بنی اسرائیل را قبل از وفات موسی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.