عبور
نویسه گردانی:
ʽBWR
عبور. [ ع ُ ] (ع مص ) درگذشتن از نهر و وادی . (اقرب الموارد). گذشتن از نهر و جوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بر آب گذشتن . (تاج المصادر) (غیاث اللغات ) (المنجد). || شکافتن راه را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المنجد). || مطلق گذر کردن از راهی . (غیاث اللغات ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عبور.[ ع َ ] (ع اِ) بره ٔ گوسفند. ج ، عبائر. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || (ص ) ختنه ناکرده . ج ، عُبُر. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (اقرب...
عبور. [ ع َ ](اِخ ) نام ستاره ای است که بعد از جوزا درآید. (غیاث اللغات ). شعری عبور؛ یکی از دو شعری و آن سپس جوزاست . آن را عبور نامند چون ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ایسیا (اوستایی: ایثیَ)
پَرشون (پهلوی)
تیپِر (کردی)
پِرین (کردی: پِرینه وه)
ام عبور. [ اُم ْ م ِ ع َ ب ْ بو ](ع اِ مرکب ) کفتار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سختی و بلا. (ناظم الاطباء). بلا. (آنندراج ).
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: گذرگاه gozar-gâh (پارسی نو) (علی محمد عالیقدر 09163657861)
عبور دادن . [ ع ُ دَ ] (مص مرکب ) گذر دادن . گذراندن .
عبور کردن . [ ع ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن . درگذشتن . مرور کردن . پیمودن راه را.
عبور و مرور. [ ع ُ رُ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آمد و شد: در برخی از معابر نویسند که عبور و مرور ممنوع است .
شعرای عبور. [ ش ِ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ۞ نام دیگر شعرای یمانی است . (از جهان دانش ). شعرای یمانیه . کلب اصغر. کلب مقدم . (یادداشت مؤلف ).
همتای پارسی این عبارت عربی، اینهاست: گذر ناپذیر (دری) نابتیری nābtiri (پیشوند نا با سغدی abtir: عبور؛ با پسوند شایستگی ی) ***فانکو آدینات 09163657861