اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عجین

نویسه گردانی: ʽJYN
عجین . [ ع َ ] (ع مص ) سرشتن و خمیرکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمیختن :
آبش همه از کوثر و از چشمه ٔ حیوان
خاکش همه از عنبر و کافور عجین است .

منوچهری .


جان تو بر عالم علوی رسد
چون کنی مر علم را با جان عجین .

ناصرخسرو.


|| بر عجان کسی زدن . (منتهی الارب ). || دست زدن شتر ماده بر زمین در رفتن . || تکیه بر زمین نمودن برای برخاستن از جهت پیری و ضعف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) خمیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) سرشته . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || مخنث . (منتهی الارب ). ج ، عُجُن . || نرم و سست از مرد و زن . || گول . || گروه بسیار. (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عجین کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خمیر کردن . آمیختن : دجله خوناب است زین پس گر نهد سر در نشیب خاک نخلستان بطحا را کند از خون عجین .سعد...
شهری ( مرکز بخش پیرسلیمان ) در 20 کیلومتری غرب اسدآباد همدان ، دارای آب و هوایی معتدل در تابستان و سرد در زمستان ، با 3500 نفر جمعیت در سال 1388 و با ...
آجین . (ن مف ) آجیده . آژده . آزده : ز شاخ گوزنان رمه در رمه زمین بیشه ای گشت آجین همه . فردوسی .- تیرآجین ؛ بتیر بسیار زده شده .- شمعآجین ...
روستایی درکرج - اهالی آن روستا خود را "آجدینی" نامند.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.