اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عدن

نویسه گردانی: ʽDN
عدن . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) جاودان . جاودانی . جنات عدن ای ، اقامة. (ناظم الاطباء).
- بهشت عدن ؛ بهشت اقامت . جنات عدن :
یکی چون بهشت عدن ، یکی چون هوای دوست
یکی چون گلاب تلخ ، یکی چون بت بهار.

فرخی .


بر دم طاوس خواهی کرد نقشی خوبتر
در بهشت عدن خواهی کشت شاخ نارون .

منوچهری .


اندرآمد نوبهاری چون مهی
چون بهشت عدن شد هر مهمهی .

منوچهری .


سوی بهشت عدن یکی نردبان کنم
یک پایه از صلات و دگر پایه از صیام .

ناصرخسرو.


مهدی آخر زمان المقتفی باﷲ که هست
خاک درگاهش بهشت عدن عدنان آمده .

خاقانی .


بهشت عدن جای حور باشد
چو در دوزخ رود رنجور باشد.

نظامی .


بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خُمَت یکسر به حوض کوثر اندازیم .

حافظ.


- جنات عدن ؛ باغ بهشت :
جنات عدن خاک در زهرا
رضوان ز هشت خلد بود عارش .

ناصرخسرو.


سه ماه از تمنای جنات عدن
به دست زبانی زبون آمدیم .

خاقانی .


- فردوس عدن ؛ بهشت عدن :
فردوس عدن گشت روان تا بفرخی
باز آمدی به مرکز دارالقرار ملک .

مسعودسعد.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عادن . [ دِ ] (ع ص ) ناقه ٔ بر یک جای باشنده از علف . || پیوسته شورگیاه چرنده . (منتهی الارب ).
ادن . [ اَ دَن ن ] (ع ص ) کوزپشت (مرد). مرد خمیده . (مؤید الفضلاء). مرد خمیده پشت . (آنندراج ). آنک پشت وی به دو درآمده بود. (تاج المصادر بی...
ادن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ (ایتونای ۞ رومیان است ) شطی است در انگلستان که بخلیج سُلوَی و بحر ایرلند ریزد و از کارلیل تا مصب وی قابل کشتی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.