اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عدول

نویسه گردانی: ʽDWL
عدول .[ ع ُ ] (ع مص ) میل کردن از کسی و برگشتن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || بازگردیدن به سوی کسی . || خمیدن راه و کج گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رجوع کردن از رای و عقیده . بازگشت : امیرالمؤمنین الطائع باﷲ در مهمات ملک از مشاورت او عدول می جست . (تاریخ بیهقی ص 276). از التزام اشارت دوستان که حکم جزم است چون چاره ندید عدول نتوانست . (جهانگشای جوینی ). || بطور کلی عدول از رای در مورد مجتهدی گویند که از مسائل شرعی از رأی و نظر خود عدول کند و آن در موردی است که برخوردبه مدرک و دلائلی خلاف فتوی سابق برای او ظاهر شود.
- عدول دادن از رأی ؛ کسی را از رأی و نظرش برگرداندن . رای او رازدن . او را از رأی خود منصرف کردن .
- عدول کردن ؛ استنکاف کردن از رأی و نظر و تصمیم خود. اعراض کردن ازکاری که باید انجام دهند.
- || برگشتن و تخلف کردن .
- عدول کردن از ؛ منحرف شدن از : و از واجب عدول نشاید کردن . (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 272).
من آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهد
بدوستی که نکردم ز دوستیت عدول .

سعدی .


- عدول کردن به ؛ بازگشتن به . میل کردن به .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عدول . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عادل . (منتهی الارب ). || ج ِ عَدل . (آنندراج ). مردم عادل . عادلان : تا در حضور جماعتی از اعیان و عدول و ثقات...
عدول . [ ع َ ] (ع ص ) گواه مقبول . مرد راست گو و بسیار عادل . (آنندراج ) : پس فرستاد آن طرف یک دو رسول حاذقان و کافیان بس عدول .مولوی .
عدول . [ ع َ دَ ] (اِخ ) نام مردی که کشتی بسیار نیکو می ساخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عدولی .
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کوتاه آمدن (دری) لادان (کردی) ***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.