اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عراء

نویسه گردانی: ʽRʼʼ
عراء. [ ع َ ] (ع اِ) جای و میدان که در آن چیزی پوشیده نشود. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || جای فراخ و وسیع که از چیزی پوشیده نباشد. (ناظم الاطباء). || گشادگی بی حجاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اَعریة. || جای خالی . || روی زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زمین بی نبات . (ترجمان القرآن جرجانی ). || صحراء بی درخت و گیاه که بهیچ چیز در آن نبات نتوان برد. (غیاث ). || باصطلاح شطرنج بازان مهره ای است که میان شاه خود و رخ حریف حائل سازند برای حفاظت شاه . ۞ (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
موکب آرا. [ م َ / مُو ک ِ ] (نف مرکب ) موکب آرای . آرایشگر موکب شاهی . (از یادداشت مؤلف ). آراینده ٔگروه ملتزمان رکاب . رجوع به موکب و موکب آ...
مجلس آرا. [ م َ ل ِ ] (نف مرکب ) مجلس آرای . مجلس آراینده . آن که با سخنان مطبوع حضار را خوش و سرگرم کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن ک...
مدحت آرا. [ م ِ ح َ ] (نف مرکب ) مدح گستر. مدیحه سرا.
گیتی آرا. (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ گیتی . || (اِخ ) خالق گیتی که کنایه از خداوندگار باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به گیتی آرای شود.
حکمت آرا. [ ح ِ م َ ] (نف مرکب ) آراینده ٔ حکمت . زیب و زینت دهنده ٔ حکمت : حکمت آرایان روشن رای را عقل صحیح جز بدین درگاه ننماید صراط مستقیم...
خطبه آرا. [ خ ُ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب )خطبه گو. آنکه بر سر منابر خطبه می گوید : تا سیه پوشان نورانی سلاطین را بعیدخطبه آرایند بر منبر به نیکویی...
سپاه آرا. [ س ِ ] (نف مرکب ) سپه آرا. آراینده ٔ سپاه . آنکه سپاه تهیه ببیند. آنکه سپاه آماده کند.
بیوک آرا. [ب ُ ] (نف مرکب ) مشاطه . عروس آرا. (یادداشت مؤلف ).
پسکی ارا. [ پ ِ اِ ] (اِخ ) ۞ نام شهری مستحکم در ایتالیا واقع در ناحیت ونِسی بر کنار رود مینچیو ۞ و دریاچه ٔ گارد و دارای 2800 تن سکنه .
خیال آرا. [ خ َ / خیا ](نف مرکب ) آراینده ٔ اندیشه . (ناظم الاطباء). آنکه اندیشه های خوش و توخالی میپروراند. (یادداشت مؤلف ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.