اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عراء

نویسه گردانی: ʽRʼʼ
عراء. [ ع َ ] (ع اِ) جای و میدان که در آن چیزی پوشیده نشود. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || جای فراخ و وسیع که از چیزی پوشیده نباشد. (ناظم الاطباء). || گشادگی بی حجاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اَعریة. || جای خالی . || روی زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زمین بی نبات . (ترجمان القرآن جرجانی ). || صحراء بی درخت و گیاه که بهیچ چیز در آن نبات نتوان برد. (غیاث ). || باصطلاح شطرنج بازان مهره ای است که میان شاه خود و رخ حریف حائل سازند برای حفاظت شاه . ۞ (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
عراء. [ ع َرْ را ] (ع ص ) دختر دوشیزه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شترماده ٔ خردکوهان و ماده شتر خارش ناک . (ناظم الاطباء).
آراء. (ع اِ) ج ِ رأی .
اراء. [ اِ ] (ع مص ) ارائة. نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). || شناسانیدن .
آرا. (نف مرخم ) مخفف آراینده ، چنانکه در: انجمن آرا، بت آرا، بزم آرا، بهارآرا، پیکرآرا، جهان آرا، چمن آرا، خاطرآرا، خانه آرا، خودآرا، دست آرا، دل آ...
آرا. (اِخ ) ۞ (کلمه ٔ لاتینی ) یکی از صور فلکی . المحراب . الببغاء. المجمرة. آتشدان . (ابوریحان ).
ارآء. [ اِرْ ] (ع مص ) اِرْءاء. صاحب رأی و دریافت گردیدن . || رأی دیدن . (زوزنی ). رأی اندیشیدن . || ظاهر شدن حماقت و گولی کسی . || ...
ارآء. [ اَرْ ] (ع اِ) اَرٔاء. ج ِ رأی ، بمعنی اعتقاد و بینائی . (آنندراج ).
ارا. [ ] (اِخ ) یکی از رؤسای اشیر بود(کتاب اول تواریخ ایام 7:38). (قاموس کتاب مقدس ).
در گویش یزدی به معنای خوب می باشد.
(اوستایی) 1ـ چسبیدن، پیوست ـ ملحق بودن 2ـ محکم ـ ثابت ـ پابرجا ـ استوار بودن
« قبلی صفحه ۱ از ۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.