عرامی
نویسه گردانی:
ʽRʼMY
عرامی .[ ع َ می ی ] (اِخ ) لقب رجالی عبدالصمد بشیر و کثیربن احمد و چندتن دیگر است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 75).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
آرامی . (حامص ) آرام . سکون . سکنه . قرار. راحت . استراحت . آسایش . سکونت . || آهستگی . رفق . تأنی . مدارات . || هَون . (صراح ).
آرامی . (ص نسبی ) منسوب به آرام ، فرزند پنجم سام .- زبان آرامی ؛ لهجه ای از زبان سامیان بدوی مشرق فرات .- قوم آرامی ؛ آرامیان .
ارامی . [ اَ ] (ص نسبی ، اِ) ۞ آرامی . منسوب به ارام . مردم ارام . || دسته ٔ زبانهائی که در ارام بدان تکلم میکردندو آن از شعب السنه ٔ س...
خط آرامی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که آرامیها از عبری گرفته و به اشکال مختلف درآورده اند. (ایران باستان ص 16).
زبان آرامی عضوی از زبانهای سامی است که بیش از ۳۰۰۰ سال قدمت دارد.
زبان آرامیها، زبان اداری امپراتوریها و حتی کاهنان بودهاست. زبان اصلی بخش عمده...
زبان آرامی . [ زَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لهجه ای از زبان سامیان بدوی مشرق فرات . رجوع به «آرامی » شود.