عرب
نویسه گردانی:
ʽRB
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. کوهستانی و معتدل و 563 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات بنشن ، انگور و شغل مردم مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
شیببر (به انگلیسی: Liger) جانوری دورگه میان شیر نر و ببر مادهاست. شکل جسمانی آن مانند یک شیر بزرگ راهراه است. شیببر در طبیعت بسیار کمیاب است، چرا که...
عارب . [ رِ ](ع ص ) نهر بسیارآب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ارب . [ اِ رِ ] (اِخ ) ۞ در اساطیر یونان پسر کائو و شب ، و بقول دیگر، برادر شب است که با او ازدواج کرد و از ایشان اثیر (اِتِر) و روز پدید آمد...
ارب . [ اَ ] (ع مص ) محکم کردن گره . || بر «اِرب »، یعنی عضوی از اعضای کسی زدن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || (اِ) مابین انگشت...
ارب . [ اَ رَ ] (ع مص ) ماهر و زبردست شدن در کاری . || حریص و شیفته شدن به چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چیره و توانا شد...
ارب . [ اَ رِ ] (ع ص ) اریب . خوگر و دانای به چیزی . ماهر و زبردست . || عاقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ارب . [ اِ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. عقل . || مکر. حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زشتی و بدی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطب...
ارب . [ اِ رَ ] (ع مص ) اَرابة. عاقل شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) عاقل . (از ناظم الاطباء).
ارب . [ اُ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. ج ، آراب . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از دهار). || بچه ٔ گوسفند و گاو وقتی از شکم مادربرآمده ...