عرف 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽRF 
    
							
    
								
        عرف . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) آبی  است  مر بنی اسد را.  ||  موضعی  است . (منتهی  الارب ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شهرام عارف از ادبا و عارفان معاصر می باشد که به خاطر تخصص  در علم روانشناسی و توانایی و قدرت فوق العاده وی در کاربرد ادبیات و اشعار شعرای قدیم و معاصر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حسین  عارف . [ ح ُ س َ رِ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲ رئیس الکتاب  رومی  متخلص  به  عارف . درگذشته ٔ 1001 هَ . ق . او راست : احسن القصص  که  داستان  یوسف  و ز...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عارف  عجمی . [ رِ ف ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) فتح  اﷲ عجمی  ازشعرای  عهد سلطان  سلیمان خان  عثمانی  قانونی  است  و وقایعنگار او بوده  و اشعار بسیاری  درباره ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عارف اندیش . [ رِ اَ ] (نف  مرکب ) کسی  که  اندیشه ٔ عارفانه  دارد. عارف  دانا : عارف اندیش  بود وراه شناس پارسائیش  را نبود قیاس .نظامی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عارف  ایگی . [ رِ ف ِ ] (اِخ ) سراج حسن بن  غیاث الدین  علی  معروف  به  حکیم  عارف . پدر وی  از کلانتران  قصبه ٔ ایگ  (ایجه ) بود. در ریحانة الادب  آر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عارف  شهابی . [ رِ ف ِ ش َ ] (اِخ ) عارف بن سعید شهابی  از شعراء و خطبا و نویسندگان  بود و به  سال  1307 هَ . ق . در حاصبیا از حوالی  دمشق  متولد شد و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عارف در حدود سال ۱۳۰۰ هجری قمری در قزوین متولد شد. پدرش "ملاهادی وکیل" بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فرا گرفت. خط شکسته و نستعلیق را بس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عارف اندرون . [ رِ اَ دَ ] (ص  مرکب ) عارف دل . کسی  که  ضمیر او بنورعرفان  روشن  است  : خانه  آبادان  برون  باید نه  بیرون  پر نگارمردی  عارف اندرون ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تجاهل  عارف . [ ت َ هَُ ل ِ ] (ترکیب  اضافی ،اِ مرکب ) تجاهل  العارف . رجوع  به  ماده ٔ پیشین  شود.