عرک
نویسه گردانی:
ʽRK
عرک . [ ع َ رَ ] (ع مص ) نیک اندازنده ٔ همسران گردیدن . (از منتهی الارب ). نیک افگندن همسران خود را در جنگ . (ناظم الاطباء). || سخت افکنده شدن در حرب . (از منتهی الارب ). سخت افکنده شدن در جنگ . (از ناظم الاطباء). عَرِک و سخت پیکار و سخت حمله شدن در جنگ . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ارک . [ اِ ](ع اِ) حمض . نباتی تلخ و شورمزّه . (منتهی الأرب ).
ارک . [ اُ رُ ] (ع اِ) ج ِ اراک و اراکه .
ارک . [ ] (اِ) موضع رستنگاه دندان . لثه : تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آنست که ارک او را یعنی آن موضع که رستنگاه دندان آنست بچیزهای ...
ارک . [ اَ ] (اِ) ارگ . (برهان ). هر قلعه ای که مسکن پادشاه باشد و این لفظ را بعضی بضمتین نوشته اند و بعضی بزیادت الف گفته اند و در رشیدی و...
ارک . [ اَ رَ ک َ ] (اِخ ) نام مردی ارمنی که در بابل بزمان داریوش بزرگ ، بدروغ نام بخت نصر (نبوکدنزر) بخود بست و مدعی شد پسر نبونائید است و...
ارک . [ اَ رَک ک ] (ع ص ) مرد ناکس و سست رای . || آنکه بر اهل خود غیرت ندارد. (منتهی الأرب ). بی حمیّت . || آنکه اهل او مهابت وی نکنند...
ارک . [ اَ ] (اِخ ) قلعه ای است از ولایت سیستان . (جهانگیری ). موضعی است در سجستان . (آنندراج ). نام ابنیه ٔعظیمه به زرنج سیستان ، بین باب ...
ارک . [ اُ رُ ] (اِخ ) کوهی است . || و گفته اند نام مدینه ٔ سلمی که یکی از دو کوه طَیی ٔاست . || و گفته اند کوهی است غَطفان را و یوم ذی ا...
ارک . [ اَ ] (اِخ ) نام ولایتی است حوالی الاّن . (رشیدی ) : ستیزنده روسی ز الاّن و ارک .نظامی .
ارک . [ ] (اِخ ) شهری خرد است به تغزغز بنزدیکی رود خولندغون و اندر وی میوه های بسیار است مگر انگور و او را هفت ده است و گویند از ارک و ن...