عرن
نویسه گردانی:
ʽRN
عرن . [ ع َ رِ ] (ع ص ) هر که لازم گیرد جزار یا قسمت کننده را، چندانکه او را بخوراند گوشت شتر را. (منتهی الارب ). کسی که لازم گیرد یاسر را تابخورد از گوشت جزور. (ناظم الاطباء). کسی که «یاسر» و قسمت کننده ٔ گوشت شتر را ملازم شود تا از «جزور» و شتر کشتنی بهره برگیرد. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || ستور دست و پای کفیده و موی رفته . (ناظم الاطباء). || اسب مبتلی به بیماری عرن . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) اسب عدی بن امیه ضبی . یا اسب عمیربن جبل بجلی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ارن تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) (رود و وادی ...) رجوع به ارن تاس و ایران باستان ص 2061 و 2064 و 2096 و 2110 و 2112 و 2335 و 2342 شود.
ارن تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) نام کوه الوند بیونانی که در اوستایی ائورونت باشد. (ایران باستان ص 178).
ارن کوی . [ اَ رَ ک َ ] (اِخ ) قریه ای است در نزدیکی استانبول در جهت آناطولی و در پنج هزارگزی جنوب شرقی قاضی کوی و به اعتبار قدمت و نوی ب...
ارن کوی . [ اَ رَ ک َ ] (اِخ ) قصبه ای کوچک در سنجاق و قضای بیغا در قرب 15 هزارگزی جنوب غربی آن و تقریباً در نیمساعته راه ساحل دریا واقع ش...
ارن تاس . [ اُ رُ ](اِخ ) ۞ یکی از افراد خاندان هخامنشی و یکی از بهترین سرداران ایران بزمان اردشیر دوم هخامنشی . وی در جنگ کوروش صغیر با...
ارن تاس . [ اُ رُ ] (اِخ ) ۞ (رود...) نام رودی در سوریّه که آنتیگون شهری در کنار آن بنا کرد و نام آنرا آنتی گونیا ۞ نهاد. (ایران باستان ...
ارن تبات . [ اُ رُ ت ُ ] (اِخ ) مؤسس خاندان پادشاهان پُنت (بنطس ). (ایران باستان ص 2148). و رجوع به ارن توبات شود.
آرن صارن . [ رُ رُ ] (از یونانی ، اِ) (از یونانی به قول صاحب مخزن ) لوف الصغیر. پیلغوش . پیلگوش . فیلجوش . خبزالقرود. رجل العجل . دراقیطس . و رجوع...
تامن ارن . [ ن َ اَ رُ ن َ ] (اِخ ) ۞ یکی از انهار (بیاه ) در غرب لوهاور. (ماللهند ص 129 س 9).
ارن توبات . [ اُ رُ ت ُ ] (اِخ ) ۞ پدر مهرداد پدر آری ُبرزن معاصر اردشیر دوم هخامنشی . (ایران باستان ص 1147).