اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزالدین

نویسه گردانی: ʽZʼLDYN
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ابی الکرم محمدبن محمدبن عبدالکریم شیبانی جزری ، مکنی به ابوالحسن . مورخ معروف قرن ششم و هفتم هجری . رجوع به ابن اثیر و علی (ابن محمدبن محمدبن عبدالکریم ...) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) طاهربن زنگی بن طاهر فریومدی جوینی ، مکنی به ابوطیب . از رجال اواسط قرن هفتم هجری . وی به سال 651هَ .ق ....
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ )طغرل بک (امیر اس-فهسالار...). رجوع به طغرلبک شود.
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) طغرل تکین . رجوع به طغرل بک در همین لغت نامه و تاریخ بیهق چ تهران ص 226 شود.
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) طغرل طغان خان . هشتمین از حکام بنگاله . رجوع به طغان خان و به طبقات سلاطین اسلام شود.
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) عبدالحمیدبن محمدبن محمدبن حسین مداینی ، مشهور به ابن ابی الحدید. شارح نهج البلاغة در قرن هفتم هجری . رجوع...
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحیم بن محمدبن الفرات قاهری ، مشهور به ابن فرات . رجوع به عبدالرحیم (ابن محمد...) شود.
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) عبدالسلام بن احمدبن غانم مقدسی . رجوع به ابن غانم و عبدالسلام شود.
عزالدین . [ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) عبدالعزیزبن محمدبن ابراهیم ، مکنی به ابوعمر و مشهور به ابن جماعة. قاضی مصر در قرن هشتم هجری . رجوع به اب...
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن آیدمر جلدکی ، ملقب به عزالدین . شیمیدان (کیمیاگر) قرن هشتم هجری . رجوع به علی جلدکی شود.
عزالدین . [ ع ِزْزُدْ دی ] (اِخ ) قلج ارسلان ثانی ابن مسعود اول . از سلاجقه ٔ روم (آسیای صغیر) است و از سال 551 تا 584 هَ .ق . حکومت کرده اس...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.