عسو
نویسه گردانی:
ʽSW
عسو. [ ع ُ س ُوو ] (ع مص ) کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کلانسال گردیدن و پیر شدن و سست و ناتوان گردیدن از بسیاری ِ عمر. (ناظم الاطباء). عَسْو. عُسی ّ. عَساء. عَسْوة. و رجوع به عَسْو و عُسی ّ و عَساء و عَسْوة شود. || درشت و خشک گردیدن نبات و سطبر شدن . (از منتهی الارب ). سخت خشک شدن و زفت شدن نبات . (تاج المصادر بیهقی ). ضخیم و سخت شدن گیاه . (از اقرب الموارد). عُساء. و رجوع به عُساء شود. || درشت شدن دست از کار. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ضخیم شدن دست از کار. (از اقرب الموارد). || نیک تاریک گشتن شب . (از منتهی الارب ). سخت شدن تاریکی شب . (از اقرب الموارد). تاریک شدن شب . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اسو. [ اَ س ُوو ] (ع اِ) دارو. دوا. علاج . ج ، آسیه .
اسو. [ اُ س ُ ] (اِخ ) ۞ دره ٔ جبال پیرنه (پیرنه ٔ سفلی )، که سیلاب اسو از آن گذرد و بسیلاب اُلُرُن پیوندد.
اسو. [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، 48000 گزی شمال بیرجند سر راه مالرو عمومی . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 5...
عثو. [ ع َث ْوْ ] (ع مص ) تباه کردن . فساد انگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عثو. [ ع ُ ث ُوو ] (ع مص ) فاسد کردن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) مبالغت در فساد یا کبر یا کفر. (اقرب الموارد).
اسوء. [ اَ وَءْ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سوء. بدتر. بتر: در اسوء احوال ، باسوءاحوال ؛ در بدترین حالات . اسوءُالقول الافراط. || زشت تر. || (ص...
اصو. [ اَص ْوْ ] (ع مص ) اصوِ نبت ؛ بسیار شدن گیاه و بهم پیوستن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اثو. [ اَث ْوْ ] (ع مص ) نمّامی و سخن چینی کسی کردن پیش سلطان یا عام است پیش سلطان باشد یا پیش دیگری : اثوت به و علیه . (منتهی الارب ). ...
آسو اَسپَ (اوستایی) اسب تیزرو.
آسو اَسپی (اوستایی) تیزی اسبان