عش
نویسه گردانی:
ʽŠ
عش . [ ع َش ش ] (ع مص ) کم شاخ و باریک تنه گردیدن درخت . (از منتهی الارب ): عشت النخلة؛ شاخه های آن نخل کم شد و انتهای آن باریک گشت . (از اقرب الموارد). || جستن . (منتهی الارب ). طلب کردن . (از اقرب الموارد). || گرد کردن . (منتهی الارب ). جمع کردن . (از اقرب الموارد). || ورزیدن . (منتهی الارب ). کسب کردن . (از اقرب الموارد). || زدن . (منتهی الارب ). ضرب . (از اقرب الموارد). || درپی نهادن پیراهن را. (منتهی الارب ): عش القمیص ؛ پیراهن را وصله کرد. (از اقرب الموارد). || کم کردن دهش را. (از منتهی الارب ): عش المعروف ؛ نیکی و بخشش خود را کم کرد. (از اقرب الموارد). || لازم گرفتن پرنده آشیانه را. (از منتهی الارب ): عش الطائر؛ آن پرنده ملازم آشیانه ٔ خود شد. (از اقرب الموارد). || به منزل دیگر فرودآمدن تا جای بر ایشان تنگ گردد و از آنجا کوچ نمایند. (از منتهی الارب ): عش فلان القوم ؛ او در منزلی فرودآمد که پیش از وی قوم در آنجا منزل کرده بودند و آن منزل آنها را ناراحت کرده بود لذا از آنجا کوچ کرده اند. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
آش برگ پزان . [ ش ِ ب َ پ َ ] (اِ مرکب ) احتفالی زنان را برای پختن آش برگ .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
آش و لاش شدن . [ ش ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متلاشی شدن . از هم پاشیدن ، چنانکه مردار و جیفه ای . || سخت ریمناک و منبسط گشتن ، چنانکه ریشی .
کاسه ٔ گرمتر از آش . [ س َ / س ِ ی ِ گ َ ت َ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ گرمتر از آش است . این مثل را در جایی گویند که شخصی برای اتمام...
درشکایت از قطع رابطه ی مخاطب با گوینده به کار می رود
به معنی دیگر سایه ات را بر سر ما نمی اندازی