عشر
نویسه گردانی:
ʽŠR
عشر. [ ع ِ ] (ع اِ) یک قطعه از هر چیزی که به ده قسمت شده باشد. (از اقرب الموارد). ده یک پاره ٔ چیز شکسته . (منتهی الارب ). || قطعه ای که از قدح یا دیگ می شکند، گوئی که آن قطعه ای است از ده پاره . ج ، أعشار. (از اقرب الموارد). || مابین دو نوبت آب شتر که هشت روز باشد بدان جهت که روز اول و دهم آب دهند و به آب آمدن شتر روز دهم باشد یا روز نهم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و بعد از عشر، نامی نیست جز عشرین ، و اگر در روز بیستم به آب برسند گویند «ظمؤها عشران » که آن هجده روز باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اشر. [ اَ ش ُ ] (ع ص ) متکبر. مغرور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اَشِر.
اشر. [ اَ ش ِ ] (ع ص ) متکبر. مغرور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، اَشِرون . (اقرب الموارد). پرنشاط. قوله تعالی : مَن الکذاب الاشر. (قرآن ...
اشر. [ اَ ] (ع مص ) علامت گذاری . معرفی کردن . شماره گذاری (علامت گذاری بوسیله ٔ حروف یا شماره ها از قسمتی ). ترسیم کردن . نقش کردن (معرفی کر...
اشر. [ ] (اِخ ) بروایتی نام اشیر فرزند یعقوب بوده است . رجوع به اشیر و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 59 شود.
اشر. [ اُ ش ِ ] (اِخ ) ۞ (تلفظ لاتینی : اوسِریوس ۞ ژاک . (1580 - 1656 م .). از مردم انگلستان ، متولد در «دوبلین »، نویسنده ٔ کتابی در علم ازمن...
اشر. [ ] (اِخ ) ۞ (حصن ...) شهرکی به اسپانیا است که از حصون استوار و نیک بشمار میرود. دارای بازار مشهوریست و آبادی فراوان دارد. رجوع به ...
اشر. [ اَ ش َرر ] (ع ن تف ) خودپسند و ستیزنده . (غیاث ). بدکار. گاهی بمعنی شرّیعنی بدتر استعمال شود: و اشرّ ما یکون السمک اوخمه و ابطؤه نزولا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
محمد عاشر. [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ش ِ ] (اِخ ) احنف بن عثمان . هفدهمین از ملوک بنی نصردر غرناطه (848 - 849 هَ . ق . و نوبت دوم از 850 - 857 هَ . ق ...