گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عصبة نویسه گردانی: ʽṢB عصبة. [ ع َ ص َ ب َ / ع ُ ص َ ب َ ] ۞ (اِخ ) منزلی است غربی ِ مسجد قبا. مُعَصّب نیز نامند آنرا. (از منتهی الارب ). نام قلعه ای است و آن جایگاهی است در قُباء، و آن را معصب نیز گفته اند. (از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی عصبة عصبة. [ ع َ ص َ ب َ ] (ع اِ) واحد عَصَب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عصب شود. || پسران و خویشان نرینه از جانب پدر، و آنان... عصبة عصبة. [ ع َ ص َ ب َ ] (اِ) ریحانی است که آن را جم اسفرم خوانند، و بعضی گویند لبلاب است که عشق پیچان باشد. (برهان ). جم سفرم است ،و گویند ... عصبة عصبة. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) هیئت عمامه بستن . (منتهی الارب ). اسم الهیئة است از فعل اعتصب ، بمعنی بستن عصابة،چون عِمّة است در وزن و معنی . (از... عصبة عصبة. [ ع ُ ب َ ] (ع اِ) از ده تا چند عدد از مرد و اسب ومرغ . (منتهی الارب ). گروه . (نصاب ). گروه از ده تا چهل . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی... عصبة عصبة.[ ع َ ص َ ب َ ] (اِخ ) ابن هصیص بن حی بن وائل بن جشم بن مالک بن کعب بن قین بن جسر. جدّی است جاهلی و بطنی از قضاعه را تشکیل میدهد. (... عسبة عسبة. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) اسم مَرّه است برای مصدر عسب . (از اقرب الموارد). رجوع به عسب شود. || کفتگی در کوه . (منتهی الارب ). شق و شکاف د... اصبح اصبح . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) صبیح تر. زیباروی تر:انا املح منه و اخی یوسف اصبح منی . (حدیث ). || (اِ) اسد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). شیر بیش... اصبح اصبح . [ اَ ب َ ] (اِخ ) حارث بن عوف بن مالک بن زیدبن شداد ذرعة (کذا)... نیای مالک بن اَنَس یکی از ائمه ٔ اربعه بود. و رجوع به انساب سمعان... اصبح اصبح . [ اَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 28 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 12 هزارگزی خاور راه آهن واق... اسبح اسبح .[ اَ ب َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سباحت . شناورتر.- امثال :اسبح من نون ؛ یعنون السمک . (مجمع الامثال میدانی ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود