عصبة. [ ع ُ ب َ ] (ع اِ) از ده تا چند عدد از مرد و اسب ومرغ . (منتهی الارب ). گروه . (نصاب ). گروه از ده تا چهل . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). بمعنی عصابة است در مردان و اسبان و مرغان . (از اقرب الموارد)
: اذ قالوا لَیوسف و أخوه أحب ّ اًلی أبینا منا و نحن عصبة (قرآن
8/12)؛ آنگاه که گفتند یوسف و برادرش نزد پدرمان عزیزتر از ماست و حال آنکه ما عصبه ای هستیم . قالوا لئن أکله الذئب و نحن عصبة اًنا اًذن لخاسرون (قرآن
14/12)؛ گفتند اگر گرگ او را بخورد در حالیکه ما گروهی از جوانان هستیم ما زیانکار خواهیم بود. اًن الذین جاؤوا بالافک عصبة منکم (قرآن
11/24)؛ کسانی که دروغ بزرگ آوردند گروهی از شما بودند. و آتیناه من الکنوز ما اًن مفاتحه لتنوء بالعصبة اولی القوة (قرآن
76/28)؛ و او را گنجهایی دادیم که کلیدهای آن بر گروهی از نیرومندان سنگینی میکرد.
آنکس که تو را نداشت طاعت
در عصبه ٔ تو نمود عصیان .
خاقانی .
کَلالة؛ عصبه ای که با ایشان برادران مادری وارث باشند. || چیزکی است که بر درخت با خار پیچیده شود و به آسانی دور کرده نشود. (منتهی الارب ).چیزی است که بر درخت قناد پیچد و جز با کوشش از آن جدا نشود. (از اقرب الموارد). ج ، عُصَب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عِطفة؛ درخت عصبة. (منتهی الارب ).