عصف
نویسه گردانی:
ʽṢF
عصف . [ ع َ ] (ع اِ) سبزه و برگ کشت .(منتهی الارب ). برگ کشت . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). برگ درخت و گیاه . (مخزن الادویة). ورق زرع . (اقرب الموارد) : و الحب ذو العصف و الریحان (قرآن 12/55)؛ و دانه دارای برگ و رستنیی خوشبوی . فجعلهم کعصف مأکول (قرآن 5/105)؛ قرار داد آنان را مانند کشتی که دانه ٔ آن را خورده باشند و کاه آن مانده باشد، و یا مانند برگی که دانه های آن را گرفته باشند و بدون دانه مانده باشد، و یا مانند برگی که چهارپایان خورده باشند، و یا مانند ریزه های گیاه که از آن شکسته باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانند برگ کشت شنگرف زده . (دهار). || کاه . (منتهی الارب ). حطام و ریزه های کاه . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
اسف خوردن . [ اَ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) افسوس خوردن . دریغ خوردن .
تازه آباد آصف . [ زَ دِ ص ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج است که در 20هزارگزی جنوب باختری دیواندره و دوهزارگزی...
آصَفِبن بَرْخِیا (در عبری، آسافبن برخیا) ، وزیر یا کاتب یا ندیم حضرت سلیمان، تقریباً در همة روایات و داستانهایی که ضمن آنها از این شخصیت نیمه تاری...
بیاتیون آصف خان . [ ب َ ن ِ ص ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی شهرستان دزفول است که 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).