اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عصماء

نویسه گردانی: ʽṢMAʼ
عصماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعصم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بز کوهی یا ماده آهویی که یک دست یا هر دو دستش سپید باشد و باقی اندام آن سیاه یا سرخ باشد. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). گوسپند یک دست سپید. (دهار). رجوع به اعصم شود. || گوسپند پیچیده شاخ سوی پس . (دهار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن حارثه ٔ اسلمی . شیخ طوسی دررجال خود او را در عداد صحابه ٔ رسول (ص ) شمرده گوید: وی ساکن مدینه بود. و بعضی گویند که ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن خارجةبن حصن بن حذیفة الفزاری . یکی از تابعین از رجال طبقه ٔ اولی از مردم کوفه . وی بخشنده و کثیرالسخا و در نزد خلفا...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن ربان (؟) صحابی است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن عبید.ابن الجوزی در سیرة عمربن عبدالعزیز بوسایطی از او درباب خلیفه ٔ مزبور دو روایت آورده است . (سیرة عمربن عبدالعزیز ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت ابی بکربن ابی قحافة صدیق . دختر بزرگ خلیفه ٔ اول . خواهر عایشه و زوجه ٔ زبیر است و بلقب ذات النطاقین مشهور و ملقب باش...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت ابی مسلم خراسانی ، و بومسلم را فرزند جز دو دختر نبود:یکی را نام فطمیه [ظ: فطمه یا فاطمه ] و دیگری اسماءبنت بومسلم . ...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت اشعث بن قیس . او زوجه ٔ حسن بن علی علیهماالسلام بود و معاویه او را زهری فرستاد و گفت ده هزار درم دهم و هم ترا یزید...
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت احمدبن جعفربن موسی الصلیحی . رجوع بحرّه ٔ صلیحیة و اعلام زرکلی ج 1 ص 101 شود.
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت خمارویه . رجوع به قطرالندی و اعلام زرکلی ج 1 ص 102 شود.
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت رُفَید.از او روایت شده : دخلنا علی النبی صلی اﷲعلیه وسلم ، فاتی بطعام فعرض علینا فقلنا لانشتهیه ، فقال «لاتجمعن کذباً...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.