اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عض

نویسه گردانی: ʽḌ
عض . [ ع ِض ض ] (ع ص ، اِ) بدخوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فصیح سخنور و زشت . (منتهی الارب ). بلیغ منکر و زیرک . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). ۞ || حریف . (منتهی الارب ). قِرن و همتا و قرین . (از اقرب الموارد). || توانا بر چیزی : فلان عض سفر؛ سخت ورزنده و توانا بر سفر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیکودارنده ٔ مال . (منتهی الارب ). قیم برای مال . (از اقرب الموارد): فلان عض مال ؛ نیکودارنده و اداره کننده ٔمال . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زُفت . (منتهی الارب ). بخیل . (اقرب الموارد). || مرد سخت . (منتهی الارب ). رجل شدید. (اقرب الموارد). || زیرک . (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد). || رسا. (منتهی الارب ). ج ، عُضوض (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، و أعضاض . (اقرب الموارد). || اسم جنس هر درخت کوچک خاردار، و گویند اسم نوعی از خار است . (مخزن الادویة). درخت خار خرد، و گویند درخت طلح و عوسج و سَلَم و سیال وسَرح ۞ و عرفط و سَمُر و شَبَهان ۞ و کَنَهبَل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُض ّ. و رجوع به عُض ّشود. || کلیدان که گشاده نشود. (منتهی الارب ). آنچه گشوده نشود از اغالیق و قفل ها. (از اقرب الموارد). ج ، أعضاض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
بندقه ای از گِل. گلوله ای (فندق شکل) از گِل. رجوع شود به «بندقة». توضیحات: در فرهنگ اسلامی استخاره ای وجود دارد بنام «استخاره بوسیلۀ بنادق»، که ...
انفصال از خدمت "به معنای آن است که کارمند ... از خدمت در سازمان محروم می‌گردد"
این آمیخته واژه را می توان بجای واژه های گوناگونی از ریشه ی عربی چون «باطل کردن»، «الغا نمودن»، «لغو کردن» و مانند آن ها بکار برد.
خجالت کشیدن ، خجالت زده شدن. مولوی در دیوان شمس بیتی دارد : گر شکر را خبری بودی از لذت عشق - آب گشتی ز خجالت ننمودی شکری
خرقه از- گرفتن .[ خ ِ ق َ / ق ِ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از پیری یا مرشدی یا صوفئی یا رئیس قوم یا مریدی خرقه ٔ صوفیانه پوشیدن و بدست او و...
پای گذاردن از. [ گ ُ دَ اَ ] (مص مرکب ) فرود آمدن (؟). حرکت کردن (؟) : تنش را یکی پهلوانی قبای بپوشید و از کوه بگذارد پای .فردوسی .
خرقه از- داشتن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری بودن . (آنندراج ) : هر جا که سیه گلیم و شوریده سریست شاگرد من است خرقه ...
خارج از حد شدن . [ رِ اَ ح َدد ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از اندازه ٔ خود تجاوز کردن .
خرقه از- پوشیدن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) مرید... شدن . (آنندراج ). از دست پیری خرقه پوشیدن و این در نزد صوفیان دلالت بر ورود بطر...
خارج از حد بودن . [رِ اَ ح َدد دَ ] (مص مرکب ) بیرون از اندازه بودن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.