عضر
نویسه گردانی:
ʽḌR
عضر. [ ع َ ] (ع مص ) آشکار کردن و بر زبان آوردن کلمه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عضر. [ ع َ ] (اِخ ) بطنی است از یمن . (منتهی الارب ).
عظر. [ ع َ ] ۞ (ع مص ) ناپسند داشتن چیزی را. || پر کردن مشک را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عظر. [ ع َ ظَ ] (ع اِ) بار آبستنی . (منتهی الارب ). بارداری و آبستنی . (ناظم الاطباء). || جنین . (از ناظم الاطباء). || عرق العظر؛ رگ که به ...
عظر. [ ع َ ظِ ] (ع ص ) ناپسند و مکروه . (ناظم الاطباء).
عظر. [ ع ُ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَظور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَظور شود.
عاضر. [ ض ِ ] (ع ص ) بازدارنده و مانع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویاج (سنسکریت: ویاجَ)
هیکا (سنسکریت: هیلا)
عذر. [ ع َ ] (ع مص ) بسیار عیب گردیدن . || بسیار گناه گردیدن . || افسار نهادن اسب را. || ختنه کردن کودک را. (از اقرب الموارد) (منتهی ا...
عذر. [ ع ُ ] (ع اِ) بهانه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) : هیچ عذر نماند و خوارزم به دست ما آمد ناچار ما را این خون بباید خواست تا کشنده ٔ دا...
اضر. [ اَ رِن ْ ] (ع اِ) ج ِ ضِرْو. (اقرب الموارد). رجوع به ضرو شود.